- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بار خرمن سوز ما گو روی گندمگون بپوش ورنه خواهد سوخت خرمن هر کرا عقل است و هوش
2 روی گندمگون نمود و جان ما یک جو فروخت از چه شد بار اینچنین گندم نمای جو فروش
3 شاهدان از گوشها کردند درها را رها بر حدیث نازکت بک بک چو بنهادند گوش
4 صوفی پشمینه پوشته گر به بیند چشم مست زاهدی از سر نهد گیرد سبوی می بدوش
5 بسکه رخسار تو دلها برد و بر آتش نهاد آب در دریای چشم عاشقان آمد به جوش
6 زلف او عمر است و آن کس یابد آن عمر دراز کز لبش بر رعد، هوس آب حیوان کرد نوش
7 بلبلان بر شاخها کردند زآن بالا حدیث از درختان چمن برخاست افتان و خروش
8 نهها خواندی و نشنید از تو هم حرفی کمال عندلیب از صد ورق بر گفت حال و گل خموش