- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را
2 دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد چند پوشم سینه ریش و دل افگار را؟
3 بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را
4 باغ حسنت تازه شد از دیده گریان من چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را
5 روز هجر از خاطرم اندیشه وصلت نرفت آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟
6 حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هست صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟
7 دیدن دیدار جانان دولتی باشد عظیم از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را