یار ما هرگز نیازارد دل از هلالی جغتایی غزل 11

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را

1 یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را گل سراسر آتشست، اما نسوزد خار را

2 دیگر از بی طاقتی خواهم گریبان چاک زد چند پوشم سینه ریش و دل افگار را؟

3 بر من آزرده رحمی کن، خدا را، ای طبیب مرهمی نه، کز دلم بیرون برد آزار را

4 باغ حسنت تازه شد از دیده گریان من چشم من آب دگر داد آن گل رخسار را

5 روز هجر از خاطرم اندیشه وصلت نرفت آرزوی صحت از دل کی رود بیمار را؟

6 حال خود گفتی: بگو، بسیار و اندک هرچه هست صبر اندک را بگویم، یا غم بسیار را؟

7 دیدن دیدار جانان دولتی باشد عظیم از خدا خواهد هلالی دولت دیدار را

عکس نوشته
کامنت
comment