- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید
2 دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید
3 تا به پای علم دار نیاوردش عشق سر شوریدهٔ منصور به سامان نرسید
4 شمع بالین من خسته شد آن گاه رخش کز ضعیفی نگهم تا سر مژگان نرسید
5 چشم دارم که رسد گریهٔ مستانه به داد گر به سرمنزل ما سیل بهاران نرسید
6 دیده دیری ست که در راه غبار در توست نکهت مصر سفر کرد و به کنعان نرسید
7 من گرفتم به قفس تن زنم از دوری گل چون ننالم که فغانم به گلستان نرسید؟
8 نگه عجز عجب قوّت تقریری داشت این ستم شد که به آن چشم سخندان نرسید
9 نفس صبح قیامت علم افراشت حزین شب افسانهٔ ما خوش که به پایان نرسید