کار رسوایی ما حیف به پایان از حزین لاهیجی غزل 477

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید

1 کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید

2 دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید

3 تا به پای علم دار نیاوردش عشق سر شوریدهٔ منصور به سامان نرسید

4 شمع بالین من خسته شد آن گاه رخش کز ضعیفی نگهم تا سر مژگان نرسید

5 چشم دارم که رسد گریهٔ مستانه به داد گر به سرمنزل ما سیل بهاران نرسید

6 دیده دیری ست که در راه غبار در توست نکهت مصر سفر کرد و به کنعان نرسید

7 من گرفتم به قفس تن زنم از دوری گل چون ننالم که فغانم به گلستان نرسید؟

8 نگه عجز عجب قوّت تقریری داشت این ستم شد که به آن چشم سخندان نرسید

9 نفس صبح قیامت علم افراشت حزین شب افسانهٔ ما خوش که به پایان نرسید

عکس نوشته
کامنت
comment