- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مقصود ما ز ملک جهان وصل یار ماست این کار اگر برآید، پس کار کار ماست
2 ما در میان نار محبت بسوختیم بعد از فنا مراد دل اندر کنار ماست
3 هر بلبلی بگلشن ما راه کی برد؟ آن مرغ زار ماست که از مرغزار ماست
4 شادی اگر بما نرسد یار حاکمست با غم بسر بریم، که او یار غار ماست
5 واعظ، برو، ز حرفک و چربک بدار دست راه تو مظلم آمد و نور تو نار ماست
6 زاهد، ز شرم شیوه ما آب گشته ای باری بدان که شرم تو هم شرمسار ماست
7 گر پر شود یمین و یسار جهان ز غم ما را چه غم ز غم؟ که غمت غمگسار ماست
8 منصور گفت که بر سر دار از صفای عشق : این دار دار نیست که دارالعیار ماست
9 باغ ارم، که مثل وی اندر جهان نبود بی پرتو جمال تو دار البوار ماست
10 گفتم که: کیست احمد؟ گفتا که: شاه جان گفتم: بلیس؟ گفت که: او پرده دار ماست
11 گفتم که عقل؟ گفت که: قاضی کن فکان گفتم که عشق؟ گفت که: میر شکار ماست
12 گفتم که: کیست قاسمی اندر طریق؟ گفت: بی اختیار ماست، ولی اختیار ماست