سرمایه سعادت ما در دیار از قاسم انوار غزل 316

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

سرمایه سعادت ما در دیار بود

1 سرمایه سعادت ما در دیار بود ورنه بسعی ما گره از کار کی گشود؟

2 دردست هرچه هست،که این درد چاره ساز باجان آدمی بمثل آتشست و عود

3 رندی،که ره بکوی خرابات عشق برد جان را ز دست محنت ایام در ربود

4 بگشای رخ،که دیر شدست انتظار ما تاجان بران جمال فشانیم زود زود

5 از حال عشق عقل ندانست شمه ای خود را هزار بار بدین حالت آزمود

6 باعقل خواجه گونه بگویید:کای سلیم سودای یار و آنگه فکر زیان و سود؟

7 شیدا و رند و عاشق و دیوانه گشت و مست هر کس ز عشق بازی قاسم سخن شنود

عکس نوشته
کامنت
comment