1 درد ما را نوبت بهبودی است وین غم ما آیت خشنودی است
2 باز گشتستم ز سودای جهان سودما بر کف یکی بی سودی است
3 در فراقت چیست دانی حال دل با همان حالت که با ما بودی است
4 با غم او خوش بود وقت نشاط گر نداند کس که این خشنودی است
1 زاهد ار ره ندهد خانه ی خماری هست وجه می گر نرسد خرقه و دستاری هست
2 رفتنش بی سببی نیست ازین ره که طبیب گذرد بر سر آن کوچه که بیماری هست
1 بدردم ننگرد درمانم این است پریشان خواهدم سامانم این است
2 نه بتوانم برید از وی نه پیوست که هم جان هم بلای جانم این است