1 درد ما خسته دلان تن به مداوا ندهد صندل آن به که دگر دردسر ما ندهد
2 دلم از نقش تو در سینه تسلی نشود کام مرغان قفس را گل دیبا ندهد
3 سخت کاری ست به سر بردن مجنون در شهر به که دیوانه ز کف دامن صحرا ندهد
4 هر کجا حسن تو از چهره نقاب اندازد فرصت دیدن یوسف به زلیخا ندهد
5 در چمن بیند اگر جلوه ی بالای ترا ریشه سرو دگر آب به بالا ندهد
6 گر دو رنگی نکند در چمن دهر سلیم باغبان آب به شاخ گل رعنا ندهد