-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پیر ما نعره زنان کوزه ی دردی در دست روز آدینه به بازار درآمد سرمست
2 با مریدان به سر کوی خرابات کشید با حریفان خرابات به مجلس بنشست
3 قدحی پر بستد تا سرو بر دست گرفت گفت چه فاسق و چه زاهد و چه نیست و چه هست
4 صبغه الله به کار آید نی ارزق زرق رنج بی هوده بود رنگ بر او نتوان بست
5 بانگ برداشت که تا چند ز کوته نظری هان وهان عهد و وفا تازه کنید از سر دست
6 بت بود بت زر و سیم و رز و باغ و زن و زه بت پرستی نکند هر که بود دوست پرست
7 دست بگشاد و حریفان همه را جامه بکند باده در داد و مریدان همه را توبه شکست
8 هر که پیش آمد و تسلیم شد و بیعت کرد از بروت خود و از ریش همه خلق برست
9 کرد از قاعده و عادت و رسم استغفار برد یاران همه را بر سر پیمان الست
10 دعوت پیر چو بشنید نزاری و بدید خود همین سنت و دین داشت نزاری پیوست