- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بنای خاطر ما از غم تو ویرانست ز سوز عشق رخت آتشیم در جانست
2 اگر ز من طلبد جان از او دریغم نیست هزار جان عزیزم فدای جانانست
3 به عید روی تو گفتم به دل چه چاره کنم جواب داد که جز جان تو را چه قربانست
4 بیا که در شب وصل تو جان شیرین را نهاده بر کف دستم که تا چه فرمانست
5 شده ملول طبیبان عالم از دردم از آن که درد مرا روز وصل درمانست
6 ز وصل خویش تو مجموع کن دل ما را که خاطرم چو سر زلف تو پریشانست
7 قدم ز سر کنم و راه شوق بسپارم که راه کعبه ی مقصودم از بیابانست
8 کدام بلبل خوش گو چو من بود در باغ کدام گل چو رخ دوست در گلستانست
9 سزد که گر نرود پای نارون که دگر خجل ز قامت رعناش سرو بستانست
10 بیا ز یاد غمش گو که بر گل رویش شنیده ای که جهانی هزار دستانست