جان ما بربست رخت و سوی از اسیری لاهیجی غزل 183

اسیری لاهیجی

آثار اسیری لاهیجی

اسیری لاهیجی

جان ما بربست رخت و سوی جانان می‌رود

1 جان ما بربست رخت و سوی جانان می‌رود از می شوق جمالش مست و حیران می‌رود

2 طاقت دل چون ز سوز و درد عشقش طاق شد بی‌سر و سامان سوی جان بهر درمان می‌رود

3 دل به کویت گر ز دست جور عشق آمد چه شد چون گدایی داد خواهد پیش سلطان می‌رود

4 جان مشتاقم چو وصلش در وصال خویش دید بر سر کوی فنا زان شاد و خندان می‌رود

5 گرچه عاشق ناتوان و کوی معشوق است دور عشق چون غالب بود افتان و خیزان می‌رود

6 عاشق بیدل دمادم بر سر کوی حبیب می‌کشد خواری و از بهر دل و جان می‌رود

7 جان شیدای اسیری در طریق عشق دوست گر چه مست و بی‌خود آمد خوش به سامان می‌رود

عکس نوشته
کامنت
comment