1 تیغ نگه افتاده گران قاتل ما را یارای تپیدن نبود، بسمل ما را
2 در طینتم آن مهر و وفایی که سرشتند خشت سر خم می کند آخر، گل ما را
3 امّیدم از آن چشم سیه، بود نگاهی دردا که تغافل کده کردی دل ما را
1 نبندی دل ای بخرد هوشیار به جادوی نیرنگی روزگار
2 فریبنده دیوی ست زرّین پرند سیه دل نگاریست سیمین عذار
1 ستم، از ملک دل بیرون کند فرمانروایان را ستمگر دشمن بیگانه سازد، آشنایان را
2 نماید دور بر کاهل قدم، نزدیکی منزل ره خوابیده ای در پیش باشد، خفته پایان را
1 ای موی تو را غالیه سا عنبر سارا چون نافه سیه روزم از آن زلف شب آسا
2 دیدار تو را چهره گشا دیده ی حق بین رخسار تو را روی نما، نور تجلّا