یار ما عزم سفر کرد خدا یارش باد از جامی غزل 208

یار ما عزم سفر کرد خدا یارش باد

1 یار ما عزم سفر کرد خدا یارش باد وز خطرهای سفر جمله نگهدارش باد

2 گر ببندد به سفر بار وگر بگشاید در همه دولت توفیق مددگارش باد

3 قیمت صحبت او نقد دو عالم کردند جان پاکان به همین نرخ خریدارش باد

4 هیچ ذوقی به گرفتاری عشقش نرسد هرکجا جان و دلی هست گرفتارش باد

5 گوهر بحر صفا نیست جز اسرار غمش سینه ما صدف گوهر اسرارش باد

6 حسنش آنجا که نهد عشوه گری را بازار زآتش سوختگان گرمی بازارش باد

7 گفت صد شعر خوش از وحشت هجران جامی مونس وحشتیان دفتر اشعارش باد

عکس نوشته
کامنت
comment