- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار با ما نه چنان بود که هر بارِ دگر ترک ما کرد گرفتهست مگر یارِ دگر
2 وعدۀ وصل همیداد و نمیکرد وفا داشت هر روز بیاراسته بازارِ دگر
3 گفته بود از منش اینبار دری نگشاید گو برو از پیِ یاری دگر و کارِ دگر
4 از خدا شرم ندارد که روا میدارد هر نفس بر تنِ رنجورِ من آزارِ دگر
5 میروم دامنِ دلچاک و گریبانِ وصال تا کجا و کی و چون دست دهد بارِ دگر
6 من به صد جور از او روی نپیچم گرچه هرکس از رویِ دگر میکند انکارِ دگر
7 زاریِ زارِ نزاری بکند هم اثری زارتر خود ز نزاری نبود زارِ دگر