- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یار ما بنمود رو شد در حجاب از پرتوش طرفه شمع است این که می گردد بتاب از پرتوش
2 زینهار ای دل صفات از ذات او خارج مدان نیست غیریت میان آفتاب از پرتوش
3 کرد عالم را بنا و جلوه ای در کار کرد عکس ها افتاد بر روی نقاب از پرتوش
4 چون نسیمی مو پریشان کرد و بر گلشن گذشت بر زمین افتاد سنبل شد گلاب از پرتوش
5 کرد جا در سینهٔ آهو خیال زلف یار گشت خون در نافهٔ او مشک ناب از پرتوش
6 داد عکس خویش را بر مردم آبی نشان قصر حوران است در چشم حباب از پرتوش
7 از حیا خود را تماشا کرد و خوی بر رخ دمید تا قیامت گوهرافشان شد سحاب از پرتوش
8 بر چه سیماب روزی یوسف ما دیده بود تا به حالا هست او در اضطراب از پرتوش
9 نیک و بد کی بود چون شد مظهر او آدمی خیر و شر آمد یکایک در حساب از پرتوش
10 طرفه مطلوبی سعیدا در کنار آورده ای کآسمان را داغ دل شد آفتاب از پرتوش