- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان بستهٔ ما صوت بی صدا دارد لب خموش به دل حرف آشنا دارد
2 به سعی هر که ابوجهل نفس کرده به چاه قسم به عمرهٔ او کعبه اش صفا دارد
3 مه و ستاره و خورشید این غلط حرفی است فلک ز گردش ایام داغ ها دارد
4 چرا چو چرخ فلک زلف سرکشی نکند که آفتاب و مه و زهره و سها دارد
5 اگر به کعبه رود دل اگر به قدس خلیل محبت نجف و شوق کربلا دارد
6 نشان قامت آن شوخ می دهد دل را از آن به مصرع برجسته سرو جا دارد
7 در انتظار خدنگ تو صید رم کرده دویده می رود و چشم بر قفا دارد
8 دلی که یافت سعیدا پناه در خم زلف چه غم ز سایهٔ بال [و] پر هما دارد