شمع ما برخاست بنشان از حکیم نزاری قهستانی غزل 21

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

شمع ما برخاست بنشان ای پسر مصباح را

1 شمع ما برخاست بنشان ای پسر مصباح را ساقیا روح الامین با ماست در ده راح را

2 الصّلای خفتگان مست در ده پیش از آنک دردمند از بام مسجد فالق الاصباح را

3 می بده اصحاب را تا در هم آمیزند باز جز به می ممکن نباشد اتّصال ارواح را

4 خانۀ خم باز کن در، پیش تر زان کا فکند دست روز اندر دهان قفل شب مفتاح را

5 هان سبک دوری بگردان ای پسر ز آب حیات آن چنان کز یک دگر در نگسلند اقداح را

6 کاسه یی بر دست من نه سر سیه ز آب بقم تا برون آرد ز نیل نفس من تمساح را

7 خانه پر حورست و اسباب طرب آراسته در گشاده آسمان دریاب استفتاح را

8 خیز و در باد سحر در قلزم مجلس فکن کشتیی کز آشنا عاجز کند ملّاح را

9 در چنین مجلس خصوصا کز طریق اتّحاد کرده ام نام نزاری بی نشان اصلاح را

عکس نوشته
کامنت
comment