- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شمع ما برخاست بنشان ای پسر مصباح را ساقیا روح الامین با ماست در ده راح را
2 الصّلای خفتگان مست در ده پیش از آنک دردمند از بام مسجد فالق الاصباح را
3 می بده اصحاب را تا در هم آمیزند باز جز به می ممکن نباشد اتّصال ارواح را
4 خانۀ خم باز کن در، پیش تر زان کا فکند دست روز اندر دهان قفل شب مفتاح را
5 هان سبک دوری بگردان ای پسر ز آب حیات آن چنان کز یک دگر در نگسلند اقداح را
6 کاسه یی بر دست من نه سر سیه ز آب بقم تا برون آرد ز نیل نفس من تمساح را
7 خانه پر حورست و اسباب طرب آراسته در گشاده آسمان دریاب استفتاح را
8 خیز و در باد سحر در قلزم مجلس فکن کشتیی کز آشنا عاجز کند ملّاح را
9 در چنین مجلس خصوصا کز طریق اتّحاد کرده ام نام نزاری بی نشان اصلاح را