ساقی ما دوش باما در سر انصاف بود از جامی غزل 194

ساقی ما دوش باما در سر انصاف بود

1 ساقی ما دوش باما در سر انصاف بود با حریفان چون صراحی با درون صاف بود

2 چشم مردم دار و لب خندان و ابرو بی گره بهر محنت دیدگان مجموعه الطاف بود

3 نامد از آهوی چین بوی غزالم گرچه خود مشکش اندر نافه مشکین نافه اش درناف بود

4 شد ز جام باده روشندل فقیه مدرسه گرچه سر تا پای غرق ظلمت اوقاف بود

5 شیخ شهرت جو که میدان معارف آب زد هرچه گفت از وجد و حال خویش یکسر لاف بود

6 جو کناری از جهان کآواره عزت نیافت تا نه عزلتخانه عنقا حریم قاف بود

7 کشف اسرار حقیقت جامی از میخانه خواست چون کند، تفسیر آن آیت نه در کشاف بود

عکس نوشته
کامنت
comment