-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی ما که به گردش می گلفام افکند ای بسا فتنه که در گردش ایام افکند
2 هوش رندان بشد از جام می او گویا داروی بیهوشی آمیخته در جام افکند
3 آتشین می که به من داشت ولی داد به غیر آتشم در دل بی طاقت و آرام افکند
4 سوخت مرغ چمنم وقت صبوح از افغان چون نظر جانب آن سرو گلندام افکند
5 نیست بر آب شمر موج ز تحریک نسیم که اجل از پی مرغان طرف دام افکند
6 مگر آن مغبچه مست برون رفت از دیر کین همه تفرقه در کشور اسلام افکند
7 شیخ شد مست به دیر و بربت مصحف سوخت تهمتش بر من دیوانه بدنام افکند
8 شاید از خوبی انجام رسد ز آغازش هر که ز آغاز نظر جانب انجام افکند
9 چاره ای نیست به جز دادن دین فانی را چونکه دل در کف آن کافر خود کام افکند