گرنه اشک از دیده در هجران از جویای تبریزی غزل 248

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است

1 گرنه اشک از دیده در هجران یار افتاده است گوهر است اما زچشم اعتبار افتاده است

2 دوختم تا چشم خواهش بر گل رخسار یار بخیهٔ رسوایی ام بر روی کار افتاده است

3 نقش پا در اضطراب از شوخی رفتار اوست یا دل است این کز پی او بی قرار افتاده است

4 شکر کز بیداد چشم او چنین افتاده ام وای بر بی طالعی کز چشم یار افتاده است

5 می نماید تیغ مژگان تو لنگردار تر باده پیما باش چشمت در خمار افتاده است

6 بیشتر بی طاقتم جویا ز یاد آن کمر اشک حسرت زان میانم بر کنار افتاده است

عکس نوشته
کامنت
comment