دگر از درد تنهایی، به جانم یار از شیخ بهایی غزل 7

شیخ بهایی

شیخ بهایی

شیخ بهایی

دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید

1 دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید

2 ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح! نصیحت گوش کردن را دل هشیار می‌باید

3 مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی که می‌گفتم: علاج این دل بیمار می‌باید

4 بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را نمی‌بایست زنجیری، ولی این بار می‌باید

عکس نوشته
کامنت
comment