- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
2 ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح! نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
3 مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
4 بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید