- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یا رب این قوم چه دم سرد و چه افسرده که به دم سردی و افسردگی از دی بترند
2 خیر قوم همه شان خواجه علاالدین است که ورا اهل خرد لاشه لاشی شمرند
3 گر کسی در سرو شکلش نگرد قی بکند نوکرانش همه از گرسنگی قی بخورند
4 گر به تقدیر و به به تحریر چو تیر فلک است به ازین نیست کزین مملکتش پی ببرند
5 سبلتش را به کششهای پیاپی بکنند دبهاش را به لگدهای دمادم بدرند
6 دوش میگفت حریفی که فلانی امروز خواجه فرمود که در ملک دگر می نخورند
7 به سر خواجه که من دست فرا می نبرم تا سر خواجه از اینجا به فرو می نبرند