1 یا رب خجل از نعمت و احسان توام من عاصی و مسحق غفران توام
2 هر گلّه که باشد به سگی محتاج است من هم سگ گلّهٔ محبان توام
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بلندآوازه بلبل در گلستان کرد دستان را که در جای بلند آنجا نباید داد بستان را
2 تقاضای جهان کرد از چمن آواره بلبل را که تا سرمنزل زاغ و زعن سازد گلستان را
1 دمی که باده عشترت بتان به جام کنند به نزد دردکشان ترک ننک و نام کنند
2 مدام خنده بدان می کشان زند ساغر که نان پخته خود را ز گریه خام کنند
1 پیش از آنی که محبت به جهان باب نبود دل ما بود که آسوده از این باب نبود
2 شده پرخون اگر از نام جدایی چه کنم تاب زین بیش دگر بر دل بیتاب نبود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به