1 یا رب بچه موجب بمن بیسر و بن هر لحظه غمی نو دهد اینچرخ کهن
2 دارم بقضا رضا ولی میگویم دردم چو تو داده ئی دوا نیز تو کن
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست