یا رب این ماییم از آن جان از سلمان ساوجی غزل 243

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور

1 یا رب این ماییم از آن جان جهان افتاده دور سایه‌وار از آفتابی ناگهان افتاده دور

2 ما چو اشکیم از فراقش مانده در خون جگر برکناری وز میان مردمان افتاده دور

3 رحمتی ای همرهان، آخر که جای رحمت است بر غریبی ناتوان، از کاروان افتاده دور

4 چون کنم یاران، که من بیمار و مرکب ناتوان؟ جان به لب نزدیک و راهی در میان افتاده دور

5 بینوا چون بلبلم، بی‌برگ چون شاخ درخت کز جمال گل بود، در مهرگان افتاده دور

6 بی‌خم ابروی او پیوسته نالان می‌روم راست چون تیری که باشد از کمان افتاده دور

7 من چو پیکان زیر پی، پیموده‌ام روی زمین بوده جویای نشانش، وز نشان افتاده دور

8 ما نمی‌بینیم عالم جز به نور طلعتت گر چه از ماهی چو ماه از آسمان افتاده دور

9 آنچنان کانداخت چشم بد مرا دور از رخت باد چشم بد ز رویت آنچنان افتاده دور

10 دی خیالت گفت: سلمان حال تنهاییت چیست؟ چون بود حال تن تنها، ز جان افتاده دور

عکس نوشته
کامنت
comment