می گشاید چشم بستن قفل از جویای تبریزی غزل 801

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

می گشاید چشم بستن قفل درهای وصال

1 می گشاید چشم بستن قفل درهای وصال پلک ها بر هم بود چسباندهٔ مشق خیال

2 گرد کلفت بسکه بر رخسارم از جوش غم است روی بر دیوار در آیینه ام دارد مثال

3 صدمه های دل طپیدن سخت زور آورده است بر فلک رفت استخوان پهلوی ما چون هلال

4 شاهراه وصل جانان پیش پا افتاده است پای مالیدن ستم باشد ستم، چشمی بمال!‏

5 غم مخور جویا که زود از خاک برگیرد ترا آنکه سازد پنجهٔ زربخش او گل را نهال

عکس نوشته
کامنت
comment