- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 می گشاید چشم بستن قفل درهای وصال پلک ها بر هم بود چسباندهٔ مشق خیال
2 گرد کلفت بسکه بر رخسارم از جوش غم است روی بر دیوار در آیینه ام دارد مثال
3 صدمه های دل طپیدن سخت زور آورده است بر فلک رفت استخوان پهلوی ما چون هلال
4 شاهراه وصل جانان پیش پا افتاده است پای مالیدن ستم باشد ستم، چشمی بمال!
5 غم مخور جویا که زود از خاک برگیرد ترا آنکه سازد پنجهٔ زربخش او گل را نهال