- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گشاید از در میخانه هر در کاسمان بندد مبادا در بروی هیچ کس پیر مغان بندد
2 بدشمن عهد یاری یار ما محکم چنان بندد که نتواند بکوشش بگسلد با دوستان بندد
3 چه حاجت تیغ بندد بر میان کز شوق میمیرم بقتلم چون میان نازک آن نازک میان بندد
4 جفاکارند خوبان سهی قد وای بر مرغی کزین نازک نهالان بر نهالی آشیان بندد
5 سرم رفت از زبان بر باد شمعآسا خوشا آنکس که در هر محفل آمد گوش بگشاید زبان بندد
6 بخونم چون نغطاند خدنگ آن شکار افکن که بر خاک افکند صد صید تازه بر کمان بندد
7 چه فیضم از بهار حسن او رسم قدیمست این که چون فصل گل آید باغ را در باغبان بندد
8 نیم پی بستگی مشتاق هرگز از دو زلف آن گره پیوسته از کارم گر این بگشاید آن بندد