بگشای ساقیا به لب شط سر سبوی از جامی غزل 919

بگشای ساقیا به لب شط سر سبوی

1 بگشای ساقیا به لب شط سر سبوی وز خاطرم کدورت بغدادیان بشوی

2 مهرم به لب نه از قدح می که هیچ کس ز ابنای این دیار نیرزد به گفت و گوی

3 از ناکسان وفا و مروت طمع مدار از طبع دیو خاصیت آدمی مجوی

4 در راه عشق زهد و سلامت نمی خرند خوش آن که با جفا و ملامت گرفت خوی

5 عاشق که نقب زد به نهان خانه وصال دارد فراغتی ز نفیر سگان کوی

6 بی رنگی است و بی صفتی وصف عاشقان این شیوه کم طلب ز اسیران رنگ و بوی

7 جامی مقام راستروان نیست این زمین برخیز تا نهیم به خاک حجاز روی

عکس نوشته
کامنت
comment