- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گشود زلف معنبر شمال، تا چه کند نهفته چهرهٔ عاشق خیال، تا چه کند
2 به یک دو روزه وصالش، زمانه خونم خورد هنوز دشمنی ماه و سال، تا چه کند
3 به صد کرشمه مرا سوخت تا خطش ندمید هنوز کشمکش خط و خال، تا چه کند
4 شراب حاضر و شمشیر و طول عمر پس دو جام دگر این ملال، تا چه کند
5 مجال حرف سپارش نبود و بلبل بود کنون که یافته عرفی مجال، تا چه کند