گشود زلف معنبر شمال، تا از عرفی شیرازی غزل 343

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

گشود زلف معنبر شمال، تا چه کند

1 گشود زلف معنبر شمال، تا چه کند نهفته چهرهٔ عاشق خیال، تا چه کند

2 به یک دو روزه وصالش، زمانه خونم خورد هنوز دشمنی ماه و سال، تا چه کند

3 به صد کرشمه مرا سوخت تا خطش ندمید هنوز کشمکش خط و خال، تا چه کند

4 شراب حاضر و شمشیر و طول عمر پس دو جام دگر این ملال، تا چه کند

5 مجال حرف سپارش نبود و بلبل بود کنون که یافته عرفی مجال، تا چه کند

عکس نوشته
کامنت
comment