- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باز تا در چمن آن سرو خرامان آمد رنگ بر روی گل و فاخته را جان آمد
2 راست گویم که ورا سرو خطا گفتم کج نخل عمری است که در صورت انسان آمد
3 هر که از اصل خود آگاه بود دم نزند که کمال همه از غایت نقصان آمد
4 بسکه خون جگر از مادر گیتی خورده است طفل از آن است که با دیدهٔ گریان آمد
5 دوش بر خاک سعیدا قدم خویش نهاد به نظر نور و به دل صبر و به تن جان آمد