تنها نه چرخ بی سر و پا رقص از جویای تبریزی غزل 608

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

تنها نه چرخ بی سر و پا رقص می کند

1 تنها نه چرخ بی سر و پا رقص می کند هر ذره ای ز شوق جدا رقص می کند

2 تا گشته ایم مطلع خورشید معرفت از شوق ذره ذرهٔ ما رقص می کند

3 بر دوش آه لخت دل خونچکان من چون برگ گل به روی هوا رقص می کند

4 همچون شراره ای که بود در میان دود در زلف آن پری دل ما رقص می کند

5 غلطد به دل اگر ز دل آید سخن برون گوهر بروی آینه ها رقص می کند

6 دیروز بی تو بود زمینگیر ساغرم امروز با تو نام خدا رقص می کند

7 شد چون شرر ز پردهٔ فانوس جلوه گر از بس نگار من به حیا رقص می کند

8 ما در هوای دوست به رنگ شراره ایم یعنی که ذره ذرهٔ ما رقص می کند

9 دل جوش خسروی زند از فیض نیستی عنقای ما به بال هما رقص می کند

10 جویا ز جوش شوق ز دل تا به دیده ام هر قطرهٔ سرشک جدا رقص می کند

عکس نوشته
کامنت
comment