- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تنها نه چرخ بی سر و پا رقص می کند هر ذره ای ز شوق جدا رقص می کند
2 تا گشته ایم مطلع خورشید معرفت از شوق ذره ذرهٔ ما رقص می کند
3 بر دوش آه لخت دل خونچکان من چون برگ گل به روی هوا رقص می کند
4 همچون شراره ای که بود در میان دود در زلف آن پری دل ما رقص می کند
5 غلطد به دل اگر ز دل آید سخن برون گوهر بروی آینه ها رقص می کند
6 دیروز بی تو بود زمینگیر ساغرم امروز با تو نام خدا رقص می کند
7 شد چون شرر ز پردهٔ فانوس جلوه گر از بس نگار من به حیا رقص می کند
8 ما در هوای دوست به رنگ شراره ایم یعنی که ذره ذرهٔ ما رقص می کند
9 دل جوش خسروی زند از فیض نیستی عنقای ما به بال هما رقص می کند
10 جویا ز جوش شوق ز دل تا به دیده ام هر قطرهٔ سرشک جدا رقص می کند