تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی از سعیدا غزل 146

تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی است

1 تنها نه خال عارض آن ماه، دیدنی است این دانه را به چشم از آن روی، چیدنی است

2 اندیشه مند کام مکن عقل خویش را ز این شیر خام طفل خرد را بریدنی است

3 بر غیر او چرا نکشی خط نیستی؟ بر روی خاک،‌ آخر دم خط کشیدنی است

4 ای آن که سرکشیده و مغرور می روی این قامت بلند تو آخر خمیدنی است

5 دل را مکن اسیر تماشا که عاقبت پوشیدنی است چشم تو را ز آنچه دیدنی است

6 از چشم او چو سرمه سعیدا دل مرا تا هست در نظر چه بلاها کشیدنی است

عکس نوشته
کامنت
comment