1 تنها من ضعیف ندارم بدن کبود عشقم چنان فشرده که شد پیرهن کبود
2 گر بعد مرگ بنگری، از سنگ حادثات چون لاجورد سوده بود خاک من کبود
3 جز من کسی کجاست که گیرد عزای من همدم! به روز مرگ مرا کن کفن کبود
4 مجنون خسته، سنگ برای تو می خورد لیلی! ترا برای چه گردیده تن کبود؟
5 هرگز مرا به چشم نیاید فلک سلیم در حیرتم که از چه بود چشم من کبود