یک باره به ترک غم جانان از جهان ملک خاتون غزل 375

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

یک باره به ترک غم جانان نتوان گفت

1 یک باره به ترک غم جانان نتوان گفت و این مشکل هجران تو آسان نتوان گفت

2 گفتم که به نزدیک تو آرم غم دوری لیکن سخن غم بر جانان نتوان گفت

3 دردیست مرا در دل و امکان دوا نیست چون درد بدان مایه ی درمان نتوان گفت

4 من مور ضعیفم، شده پامال فراقش حال دل موری به سلیمان نتوان گفت

5 گفتند به عید غم او تحفه چه داری قربان غم دوست بجز جان نتوان گفت

6 گویند که در باخت فلانی سر و سامان در عشق حدیث از سر و سامان نتوان گفت

7 شاهیست در این شهر و جهانیست گدایش احوال گدایی بر سلطان نتوان گفت

عکس نوشته
کامنت
comment