-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از سپاه حسن آخر یک سوار آمد برون کافتاب از شرم رویش شرمسار آمد برون
2 همچو نخلتر که باد تند ازو ریزد ثمر پر نگاه و عشوه ریز و غمزه بار آمد برون
3 کار مرگ آن دم شد آسان کز قد آن نخلتر از نیام دهر تیغ آبدار آمد برون
4 بر فلک شد پر نفیر از بانگ پیکانان بلند غالبا امروز شاه کامکار آمد برون
5 وضع سرمستانهاش بازار سرمستان شکست گرچه کم شد نشاء غالب خمار آمد برون
6 داده تا قتل که را با خود قرار امشب که باز تیغ بر کف چین بر ابرو بیقرار آمد برون
7 انتظاری داده بودم بر درش با خود قرار ناگه آن سرو روان بیانتظار آمد برون
8 خط رویت خاست یا در عهدت از طوفان حسن آفتاب عالم آرا از غبار آمد برون
9 نقد قلب محتشم در بوتهٔ عشق بتان رفت بر ناقص ولی کامل عیار آمد برون