- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی پیاله ی چینی برای خوردن آب بداد خواجه مرا از صفات نیکویش
2 که گر چو کاسه ی فقرش نهند بر سر راه ز کهنه کعبی او ننگرد کسی سویش
3 شکسته ای که صدا برنیاید از لب او هزار سنگ زند گر کسی به پهلویش
4 چو چاه زمزمش افتاده رخنه ها بر لب چو حوض کوثر، خورده شکنج ها رویش
5 ز ساغر دل خاقان زیاده تر گرهش ز کاسه ی سر فغفور بیشتر مویش
6 حباب خنده بر اندام او زند چون موج برند چون ز پی آب بر لب جویش
7 خیاره دار نماید، ز بس که موج شکست فشرده همچو حباب دلم ز هر سویش
8 به خواجه بخشش این کاسه شد چو حوض یزید که هرکه آب ازو خورد، شد دعاگویش