1 از صفاتش یکی حیات آمد که امام همه صفات آمد
2 نه حیاتش به روح و نفس و تن است بلکه او زنده هم به خویشتن است
3 او به خود زنده ایست پاینده زندگان دگر به او زنده
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم