1 از صفاتش یکی حیات آمد که امام همه صفات آمد
2 نه حیاتش به روح و نفس و تن است بلکه او زنده هم به خویشتن است
3 او به خود زنده ایست پاینده زندگان دگر به او زنده
1 لطف طبعش در سخن مو می شکافت لفظ نشنیده به معنی می شتافت
2 پیش ازان کش لفظ در گوش آمدی معنیش در ربقه هوش آمدی
1 آن عرابی چون شد اشتر در شتاب از شتر افتاد چشمی مست خواب
2 از سبکباری شتر چون یاریی دید کرد آغاز خوش رفتاریی
1 چون سلامان هفته ای محمل براند پندگویان را بر او دستی نماند
2 از ملامت ایمن و فارغ ز پند بار خود بر ساحل بحری فکند