- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی خیال تو بر من بصد دلال گذشت غلام خوابم از آنشب که آنخیال گذشت
2 بر آمد از تتق غیب چون غزاله ز میغ بمن نمود رخ از دور و چون غزال گذشت
3 چنان نمود مرا در نظر ز غایت لطف که پیش تشنه تو گوئی مگر زلال گذشت
4 بخاک پای تو کاندر صفت نمیآید که بر سرم زغم هجر تو چه حال گذشت
5 شب فراق تو با روز حشر می مانست کز امتداد ز پنجه هزار سال گذشت
6 امید هست که نقصان پذیردم غم دل بدان دلیل که از غایت کمال گذشت
7 پیام دادم و گفتم ز رنج فرقت تو به لاغری تن زار من از هلال گذشت
8 ازین سپس نتواند کشید ابن یمن بلای عشق تو کز حد اعتدال گذشت
9 جواب داد که بانگ نماز در باقی نرفت اگر چه که دیریست تا بلال گذشت