یک شب از بخت زبون شمعی نشد از سلیم تهرانی غزل 17

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

یک شب از بخت زبون شمعی نشد هم‌دوش ما

1 یک شب از بخت زبون شمعی نشد هم‌دوش ما برنخیزد صبح جز خمیازه از آغوش ما

2 در محبت تا حدیث پندگویان نشنود مغز سر چون شیشهٔ می پنبه شد در گوش ما

3 نکهت گل بی‌خودی می‌آورد دیوانه را بوی او آورد باد و برد عقل و هوش ما

4 خامی از کار جهان، مستان چو آتش می‌برند باده گردد پخته در میخانه‌ها از جوش ما

5 لب به دشواری گشاید در سخن آشفته‌دل چشم خواب‌آلوده را ماند لب خاموش ما

6 عشق پنهان فاش خواهد گشت از آهم سلیم سخت دودی می‌کند این آتش خس‌پوش ما

عکس نوشته
کامنت
comment