- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی کز آتش عشق تو جانم سوختن گیرد چراغ دولتم آنشب ز سر افروختن گیرد
2 چو زلفت بایدش عمر دراز و رشته زآن افزون گر این چاک گریبانها رفیقی دوختن گیرد
3 از شادی بر جهم هر دم چو گندم بر سر تا به گر آن خط دانة دلها چو مور اندوختن گیرد
4 بلب بابد مگس بگرفت شیرینی فروشانرا و لبهای تو در عشوه شکر بفروختن گیرد
5 زیادت میکنی سوز دل ما از شکر خنده نمک بر ریش اگر پاشی جراحت سوختن گیرد
6 براه روم گفت آورد زلفم از حیش لشکر بچین ارزان شود نافه گر آن هندو ختن گیرد
7 کمال این گفته گر مرغی برد بر پر بهندستان بیاید طوطی و از نو سخن آموختن گیرد