- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک شبی معشوق طوس، آن بحر راز با مریدی گفت دایم در گداز
2 تا چو اندر عشق بگدازی تمام پس شوی از ضعف چون مویی مدام
3 چون شود شخص تو چون مویی نزار جایگاهی سازدت در زلف یار
4 هرک چون مویی شود در کوی او بی شک او مویی شود در موی او
5 گر تو هستی راه بین و دیده ور موی در موی این چنین بین درنگر
6 گر سر مویی نماند از خودیت هفت دوزخ سر برآید از بدیت