یک امشبی که به از حکیم نزاری قهستانی غزل 805

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

یک امشبی که به خدمت به باده بنشستم

1 یک امشبی که به خدمت به باده بنشستم مکن به بی ادبی سرزنش که بس مستم

2 اگر اشارتِ بوسی کنم مکن منعم وگر به حلقۀ زلفت برم مبر دستم

3 تو بس غریب نوازی اگر نه باده به دست مرا چه زهره که هم زانوی تو بنشستم

4 نه حّدِ مرتبۀ هم چو من ضعیفی بود که دل به چون تو حریفی شگرف در بستم

5 ورایِ این چه سعادت بود همین مقدار کفایت است که در دولتِ تو پیوستم

6 به اختیار شدم صید زلفِ مفتولت همان رمیده نی ام کز کمند می جستم

7 ز عشق باختن ار توبه کرده بودم شکر که بر محبّتِ رویِ تو توبه بشکستم

8 اگر به دیدۀ من پای نهی شاید برو که در قدمت هم چو خاکِ ره پستم

9 خلافِ رایِ نزاری مکن که کم یابی مطیع تر ز چنین بنده ای که من هستم

عکس نوشته
کامنت
comment