- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی خواهم چو شمعش لب گزیدن بدین قلم زبان باید بریدن
2 چو آن لب در خیال آرد دو چشمم چو آب از نازکی گیرد چکیدن
3 ندانم اشک خونین از پی کیست که دم بردم فتادش از دویدن
4 مرا چشمی گرت بینم چه باشد به چشم خود گناهی نیست دیدن
5 حدیث حسن گل نازک حدیثی است ز بلبل باید این معنی شنیدن
6 مگو ای باغبان بگسل از آن سرو که حیف است از چنان سروی بریدن
7 کمال آن زلف دالست و خیالت چنان دالی به انگشتان کشیدن