1 شبی به خوان تو حاضر شدم به ماه سیام نخفت چشم من آن شب ز اشتیاق طعام
2 ز روز روزه نبد هیچ فرق آن شب را ز بهر آنکه نیفتاد اتّفاق طعام
3 سحور نیز بوقت خودم نیاوردند وصال روزه معیّن شد از فراق طعام
1 خود ترا عادت دلداری نیست کار تو جز که دل آزاری نیست
2 چشم تو تا که چنین ریزد خون هیچ باکیش ز بیماری نیست
1 باد نوروزی ره بستان گرفت دست عاشق دامن جانان گرفت
2 نو عروسان چمن را دست ابر پای تا سر در در و مرجان گرفت
1 خورشید غلام رای درخشندهٔ تست هر کوست خداوند هنر بندهٔ تست
2 جویای کمالند بجان اهل هنر و آنگاه بجان کمال جویندهٔ تست