1 شبی به خوان تو حاضر شدم به ماه سیام نخفت چشم من آن شب ز اشتیاق طعام
2 ز روز روزه نبد هیچ فرق آن شب را ز بهر آنکه نیفتاد اتّفاق طعام
3 سحور نیز بوقت خودم نیاوردند وصال روزه معیّن شد از فراق طعام
1 ای رنگ عارض تو، آتش در آب بسته وی چین طرّة تو ، از مشک ناب بسته
2 جادوی غمزۀ تو ،بگشاده دست صنعت بر عارض تو از خط، نقشی بر آب بسته
1 قطعه ای نزد تو فرستادم التماسی در آن حقیر و قلیل
2 التماسم نداشتی مبذول تا تو گشتی خفیف و بنده ثقیل
1 اقبال تو باد دایم افزاینده صیت تو رونده دولتت آینده
2 هم پایۀ قدر بر فلک ساینده هم سایۀ لطف بر جهان پاینده
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به