1 شبی با صراحی چنین گفت شمع که: ای هر شبی مجلس آرای دوست
2 ترا با چنین قدر پیش قدح سجود دمادم بگو از چه روست
3 صراحی بدو گفت: نشنیده ای تواضع ز گردن فرازان نکوست؟
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دلها مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزلها
2 به تقصیر وفا عیبم مکن، کز آب چشم من هنوز اندر رهت تخم وفا میروید از گلها
1 شبی که کوی تو ما را مقام خواهد بود زمانه تابع و گردون بکام خواهد بود
2 زوال دولت پیر مغان مجو ای شیخ که ظل عالی او مستدام خواهد بود
1 پرده بگشا ز روی چون مه خویش که بجانم ز بخت گمره خویش
2 میکشد سرو، پیش بالایت شرمساری ز قد کوته خویش
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **