-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بود روزی شهید بنشسته درکتبخانه در به رخ بسته
2 نسخها چیده از یمین و یسار بود سرگرم سیر آن گلزار
3 ناگه آمد ز در، گرانجانی خشک مغزی، عظیم نادانی
4 گفت با شیخ، کای ستوده لقا از چه ایدر نشستهای تنها
5 شیخ برداشت از مطالعه سر وز شکرخنده ربخت گنج گهر
6 کفت آری چو خواجه پیدا شد بنده تنها نبود و تنها شد
7 هرکرا نور معرفت به سرست گرچهتنهاستیکجهانبشرست
8 وان که را مغز بیفروغ و بهاست در میان هزارکس تنهاست
9 ثمر عمر، عقل و تجربت است تجربت بیخ علم و معرفت است
10 این همه علمها که مشتهرند حاصل زندگانی بشرند
11 در کتب حرفها که انبارست جوهر و مایههای اعمارست
12 عمرها را اگر عیارستی صفحهٔ علم پیلوارستی
13 هرکتابی کش از خرد بهریست نقد عمری و حاصل دهریست
14 بر نادان کتاب، کانایی است زی حردمند، جان دانایی است
15 پیش او عقده بر زبان دارد پیش این زنده است و جان دارد
16 هرکرا با کتاب کار افتاد عمرشاز شصت تا هزار افتاد
17 وان که در خلوتش کتب خوانیست خاطرش فارغ از پریشانی است
18 هرکه شد باکتاب یار و ندیم یاد نارد ز دوستان قدیم