1 روزی ز پی گلاب میگردیدم پژمرده عذار گل در آتش دیدم
2 گفتم که چه کردهای که میسوزندت گفتا که درین باغ دمی خندیدم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 سوفسطایی که از خرد بیخبرست گوید عالم خیالی اندر گذرست
2 آری عالم همه خیالیست ولی پیوسته حقیقتی درو جلوه گرست
1 آن رشته که قوت روانست مرا آرامش جان ناتوانست مرا
2 بر لب چو کشی جان کشدم از پی آن پیوند چو با رشتهٔ جانست مرا
1 ای کرده غمت غارت هوش دل ما درد تو شده خانه فروش دل ما
2 رمزی که مقدسان ازو محرومند عشق تو مر او گفت به گوش دل ما
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به