- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یکی طفل نادان ز خیره سری به کف داشت جوزی به لُعبت گری
2 سبک طفل دیگر ز دستش ربود چو سنجید، در باور وی نبود
3 به این جوز طفل دنی دوست است که مغزی ندارد همین پوست است
4 خصومت کنان بر سر جوز پوچ ازین کهنه ویرانه کردند کوچ
5 همان جوز پوچ است دنیای دون که جویند وی را به مکر و فسون
6 بگویید با کودکان دنی به آدم نمی زیبد اهریمنی
7 به این جوز بی مغز بستید دل خجل از خود و از خدا منفعل
8 شما کودکان را به سر هوش نیست خصومت سگالی برین پوست چیست؟