1 یکی و پنج و سی وز بیست نیمی وگر قدرت بود فرسنگکی چند
2 چو زین بگذشت و ما و مطرب و می گناه از بنده و عفو از خداوند
1 دوش آنکه همه جهان ما بود آراسته میهمان ما بود
2 سوگند به جان ما همی خورد گر چند بلای جان ما بود
1 دست در روزگار مینشود پای عمر استوارمینشود
2 شاهد خوب صورتست امل در دل و دیده خوار مینشود
1 باز کی گیرم اندر آغوشت کی بیارم به دست چون دوشت
2 هرگز آیا به خواب خواهم دید یک شبی دیگر اندر آغوشت