روزگارا چند اسباب از آشفتهٔ شیرازی غزل 1170

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

روزگارا چند اسباب ستم آماده داری

1 روزگارا چند اسباب ستم آماده داری هر کجا آزاده ای بینی زغم افتاده داری

2 میکشد رنج خمارم تا بپای خم رسم ساقیا درده تو جامی باده گر آماده داری

3 دل پریشان میکنی دایم چرا از نقش امکان یکدمک آن به که خود را از همه آزاده داری

4 کی نشیند در دلت نقش حقی منصور وارت ای که اندر کعبه دل این بتان ساده داری

5 ایکه دلداری وهم دل میبری از دست مردم کی خبر از حالت این عاشق دلداده داری

6 هر کجا هستی تو آشفته توجه بر نجف کن لاجرم رفتی بمنزل روی اگر بر جاده داری

7 کی توانم دم زدن از سربلندی آسمانا گرنه اندر آستانش خویشتن استاده داری

عکس نوشته
کامنت
comment