همین که از برم از حکیم نزاری قهستانی غزل 126

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

همین که از برم آن سروِ سیم بر برخاست

1 همین که از برم آن سروِ سیم بر برخاست هزار نالهء دلسوزم از جگر برخاست

2 درآمد از درم اقبال چون بَرم بنشست برآمد از سرم آتش چو از نظر برخاست

3 نه آتشیست که ساکن شود به آبِ سرم که هر نفس که زدم شعله بیشتر برخاست

4 اگر به خانه نشستست وگر برون آمد نهان و پیدا زو فتنهء دگر برخاست

5 عتاب گرم شد و جنگ سخت اگر بنشست قیامت آمد و طوفان برفت اگر برخاست

6 برآرم از گهرِ چشم هر سحر طوفان که دید طوفان کز کثرتِ گهر برخاست

7 به هرزه با کمرش در میان نهادم جان چو کوه کن که هلاکش هم از کمر برخاست

8 همه خلافِ مرادست اقتضایِ قضا زمانه از سر پیمانِ ما مگر برخاست

9 به پای مردیِ عقلم امیدها بودی همین که عشق در آمد ز در به سر برخاست

10 نفس نفس که بر آمد ز روزنِ حلقم ز دودِ آتشِ دل در هوا شرر برخاست

11 خنک وجودِ نزاری که در میانِ بلا نشست ایمن و از معرضِ خطر برخاست

12 چه التفات کند بعد از این ز وصل و فراق کنون که این حُجباتش ز رهگذر برخاست

عکس نوشته
کامنت
comment